بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

برای باران

تولد عرفان

  نهم بهمن تولد پسر عزیزمه . میخوام بگم که نمیتونم برای عشقی که نسبت به پسرم دارم ، اندازه و عدد و رقمی مشخص کنم . همه امید و آرزو و آینده و همه زندگی منه . دوستش دارم و تولدشو بهش تبریک میگم . یه مهمونی مختصر خانوادگی داشتیم .   والدین عزیز من ،خواهر عزیزم ، برادرم و همسر نازنینش ،  محبوبه عزیزم و خانواده خوبش .  خاله طیبه عزیزم و همسر بسیار مهربونشون هم افتخار داده و آمده بودند . عمو محمود باران جون و دختر عموی عزیزم _ اکرم جون _ و سپهر و پارسای عزیزم متاسفانه مهمون داشتند . یکی دو روزه که مهمون دارند . دلم میخواست  اونا و مهموناشون که خانواده اکرم جو...
9 بهمن 1390

یک سالگیییییییییییییییییییی

    سلام . به جشن یک سالگی وبلاگ ما خوش آمدید.   چه زود گذشت .  یه سال با هم گفتیم و شنیدیم و از هم یاد گرفتیم . وقتی دلتنگ بودم ،  غمی داشتم ، شاد بودم یا وقتی نگرانی امانم رو بریده بود ،  دلم خوش بود که شما هستید که حرفامو بخونید و بانوشته های خوبتون بارآزردنیها رو از روی شونه هام  سبک کنید . اینجا بهونه ای بود تا بتونم با شمایی که میشناسم و نمیشناسم ، شمایی که میدونم گاهی به ما سر میزنید ، حرف بزنم .   خوشحالم از این آشنایی و این دوستی . امیدوارم پاینده و جاودانه برام...
6 بهمن 1390

از اون حرفای بامزه

گفتم یه قسمتی توی وب باران بذارم با عنوان "از فرمایشات طلا خانم "و توی این بخش بعضی از جملات خاصش رو که برامون جالبه بنویسم . خیلی پیش اومده که باران جملات جالبی گفته که با توجه به سن و سالش برامون عجیب و بامزه بوده . دلم میخواد اونا رو بنویسم تا یه روزی براش بگم.خیلیهاش که از یادمون رفته اما خب ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه اس. امروز عصر اول بهمن 90 از مدرسه که برگشتم رفتم منزل پدری تا باران رو بیارم . یه موضوعی پیش اومد و من داشتم به باران میگفتم که ،. . .   اصلا مکالمه مون رو مینویسم.    - باران جون تو باید با همه اطرافیانت مهربون باشی . به کس...
1 بهمن 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد